نگارنگار، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

نگار

نگار عجیب و غریب

یادتونه من ٢تا دندون بالا و پایین داشتم!   بهدش دندون سمت چپ پایین و سمت راست بالا دراومد !!!! حالا هم اون ته تها دارم دندون در میارم! یکی اینور! یکی اونور! خب مگه چیه؟!؟!   ...
27 ارديبهشت 1390

مامان بزرگ رفت مکه

  امروز مامان بزرگ جونم رفت مکه (مامان مامانم)     ما هم صبح زود رفتیم فرودگاه و باهاش بای بای کردیم     بعدشم با مامانم رفتیم اداره     خیلی خوش گذشت   اونجا خاله ها بهم به به دادن   تازهههههههههه...  مامان ساحلم رفت اونو آورد     خیلی دختر خوشگل و خوبی بود     ستایشم بود (اون توی دل مامانشه و هر روز باهاش میره اداره)     مامان میگه منم اینجوری بودم     اما من تو اداره خسته شدم و خوابم میومد     عصر ر...
25 ارديبهشت 1390

من بزرگ شدم!

    من بزرگ شدم! من دیگه از پوشک سبز مای بی بی به جای بنفش استفاده میکنم! به امید روزی که با همه رنگ پوشک بای بای کنم.(آرزوی مامان) ...
18 ارديبهشت 1390

مسافرت

ما آخر هفته رفتیم مسافرت شماااااال با هادی و خاله و بازدوباره خاله و عمو و دوباره بردیا و خاله و عمو و .... اونجا با عقیق و روژین و امیرحسین و عسلم دوست شدم مامان قول داده عکسمم بذاره اینجا ...
18 ارديبهشت 1390

شعر

کلاغه میگه قار قار ظهر شده وقت ناهار گنجیشکه میگه جیک جیک   پلو بخوریم با ته دیگ مامانی ناهار چی داریم؟ کوفته نخودچی داریم؟ یادم رفته یه چیزی مامان کجاس رو میزی   همونی که خونه خونس   خودت میگی چارخونس   مامانی ناهار دیر نشه! بابا که میاد گشنهههههه     حالا کشو رو میگردم   سفررو پیدا کردم   سفره ی توری توری   کاسه های بلوری   مامانی ناهار خورشته؟؟؟سیب زمینیش درشته؟؟؟؟   بقشابارو میارم   رو میز ناهال میزارم   3تا قاشق با چنگال   صف کشیدن چ...
13 ارديبهشت 1390

اولین آمپول!

امروز چهارشنبه ،هفتم اردیبهشت ماه سال ٩٠ شمسی؛ من، نگار آشوری برای اولین بار آمپول خوردم. باشد که آخرین بارمان باشد. آمین شب سختی بود. خیلی گرمم بود. گلوم خشک بود و درد میکرد. جون نداشتم گریه کنم. مامان و بابا نگرانم بودن. میگفتن تب دارم. با هیچ دارو و درمانی خوب نشدم. رفتم دکتر و آمپول دگزا... زدم. درد داشت ولی حالمو بهتر کرد. مامانم ٢روز پیشم موند و سر کار نرفت. ...
7 ارديبهشت 1390

نگار روی جلد مجله شهرزاد

یادتونه گفته بودم توی مسابقه مجله شهرزاد شرکت کردم مسابقه آرزوها آرزوی منم این بود که مامانم از کارش اخراج بشه تا همیشه پیش من باشه برنده شدم جایزشم این بود که عکس برنده ها با عمو فروتن رو جلد مجله چاپ بشه اینجوری منو نشناختین؟! اون پایین سمت چپی منم دیگه! ...
4 ارديبهشت 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگار می باشد